پیشوای پارسایان به کارگزاران خود چنین دستور می دهد: نوک قلم های خود را تیز کنید، میان سطرهای نوشته ، زیاد فاصله نیندازید، سخنان اضافی را حذف کنید و به اصل مطلب بپردازید، از زیاده روی در مصرف بپرهیزید؛ زیرا، بیت المال مسلمانان ، تاب این گونه زیان ها را ندارد« ادقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا من فضولکم واقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار، فان اموال المسلمین لا تحمل الاضرار». در سیره امامان معصوم (علیه السلام) و بزرگان دین ، نسبت به مصرف بیت المال ، دقت و احتیاط‌هایی به چشم می آید که اهتمام آنان را بدین موضوع ، به خوبی نشان می دهد. اینک نمونه ای از انضباط و احتیاط پرچم داران مکتب عالی اسلام در برخورد با اموال عمومی را از نظر می گذرانیم بدان امید که این نمونه های آرمانی ، شیوه درست رفتار با بیت المال را فراروی ما قرار دهد.
 
عقیل ، در زمان خلافت امیرالمومنین (علیه السلام ) به عنوان میهمان به خانه آن حضرت در آمد. علی (علیه السلام) به فرزند مهتر خویش ، حسن بن علی (علیه السلام) اشاره کرد که جامه ای به عمویت هدیه کن . امام حسن (علیه السلام) یک پیراهن از مال شخصی خود به عقیل هدیه کرد. شب فرا رسید و هوا گرم بود. علی (علیه السلام) و عقیل روی بام دارالاماره نشسته ، مشغول گفت و گو بودند. هنگام صرف شام رسید. عقیل ، که خود را میهمان دربار خلافت می دید، انتظار سفره ای رنگین داشت ، ولی بر خلاف انتظارش ، سفره ای بسیار ساده و فقیرانه آوردند. با کمال تعجب پرسید غذا همین است؟! على (علیه السلام) فرمود: مگر این نعمت خدا نیست ؟!من که خدا را بر این نعمت ها، بسیار شکر می کنم و سپاس می گویم .عقیل گفت : پس باید حاجت خویش را زودتر بگویم و مرخص شوم . من ، مقروضم و زیر بار قرض مانده ام ، دستور فرما هر چه زودتر قرض مرا ادا کنند و هر مقدار می خواهی به برادرت کمک کنی ، بکن ، تا زحمت را کم کرده ، به خانه خویش باز گردم ..على (علیه السلام ) فرمود: چه قدر مقروضی ؟ عقیل گفت : صدهزار درهم . فرمود: آه ! صدهزار درهم ، چه قدر زیاد!متاسفم برادر جان . این قدر ندارم که قرض های تو را بدهم، ولی صبر کن هنگام پرداخت حقوق برسد. از سهم شخصی خود بر می دارم و به تو می دهم ، و شرط مساوات و برادری را به جا خواهم آورد. اگر عائله خودم نیاز نمی داشتند، تمام سهم خود را به تو می دادم و چیزی برای خود نمی گذاشتم .عقیل گفت : چه ؟! صبر کنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟ ابیت المال و خزانه بیت المال برداری ، چرا مرا به رسیدن هنگام پرداخت حقوق حواله می کنی ؟! اگر تمام حقوق خودت را به من بدهی ، چه دردی از من دوا می کند؟!. على (علیه السلام ) فرمود من ، از سخن تو در شگفتم إخزانه دولت ، پول دارد یا ندارد، چه ربطی به من و تو دارد؟! من و تو هم ، هر کدام ، کسی هستیم چون دیگر مسلمانان، راست است که تو برادر من و من باید تا آن جا که می توانم از مال خود به تو کمک کنم ، اما از مال خودم نه از بیت المال مسلمانان . گفت و گو ادامه داشت و عقیل با زبان های مختلف، اصرار و سماجت می کرد. آن جا که نشسته بودند، به بازار کوفه مشرف بود. صندوق های پولی تجار و بازاریان از آن جا دیده می شد. در این میان که عقیل اصرار و سماجت می کرد، على (علیه السلام ) به عقیل فرمود: اگر باز هم اصرار داری و سخن مرا نمی پذیری ، پیشنهادی به تو می کنم ، اگر عمل کنی می توانی تمام دین خویش را بپردازی. عقیل گفت : چه کنم ؟ فرمود: در این پایین، صندوق‌هایی است . همین که خلوت شد و کسی در بازار نماند. از این جا پایین برو و این صندوق را بردار! عقیل گفت: این صندوق ها مال کیست ؟ فرمود: مال این مردم کسبه است که اموال نقدینه خود را در آن جا می ریزند. گفت : عجب إبه من پیشنهاد می کنی که صندوق مردم را بشکنم و مال مردم بیچاره ای که به هزار زحمت به دست آورده و در این صندوق ها ریخته و به خدا توکل کرده و رفته اند، بردارم و بروم ؟!.علی فرمود: پس تو چه طور به من پیشنهاد می کنی که صندوق بیت المال را برای تو باز کنم ؟! مگر این مال متعلق به مردمی نیست که راحت و بی خیال ، در خانه های خویش خفته اند. اکنون پیشنهاد دیگری می کنم، اگر میل داری این پیشنهاد را بپذیر. عقیل گفت : دیگر چه پیشنهادی ؟ . فرمود: اگر حاضری، شمشیر خویش را بردار، من نیز شمشیر خود را بر می دارم ، در نزدیکی کوفه ، شهر قدیم حیره است. در آن جا بازرگانان و ثروتمندانی بزرگ هستند. شبانه ، دو نفری می رویم و بر یکی از آنان شبیخون می زنیم و ثروت کلانی بلند کرده ، می آوریم . عقیل گفت : برادر جان امن برای دزدی نیامده ام که تو این حرف ها را می زنی، من می گویم از بیت المال و خزانه کشور که در اختیار تو است، اجازه بده پولی به من بدهند تا من قرض خود را بدهم... فرمود: اگر مال یک نفر را بدزدیم، بهتر است از این که مال صدها هزار نفر مسلمان را، یعنی ، مال همه مسلمانان را بدزدیم . چه طور شد که ربودن مال یک نفر با شمشیر، دزدی است ، ولی ربودن مال عموم مردم دزدی نیست؟! تو خیال می کنی که دزدی، فقط، همین است که کسی به کسی حمله کند و با زور مال او را از چنگالش بیرون بیاورد؟ بدترین گونه دزدی همین است که تو الان به من پیشنهاد می کنی.
 
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده و عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران، 1390